کویر، خشک اما دلانگیز

تا اسم کویر میاد همه یاد خاک و خشکی میوفتن. جایی بدون آب و علف. ولی برای من کویر یک چیز دیگه اس. وقتی کلمه کویر به گوشتون می خوره، تداعی کننده چیه؟
اگه بخوام در موردش بگم، شاید تداعی کننده دوستی یا شایدم شب زنده داری باشه. ولی یک چیز از اطمینان دارم، کویر؛ برای من تداعی کننده آرامش و سکوته. تا توی تاریکی مطلق شب با پای برهنه روی ماسهها قدم زدید؟ زیر نور ماه؟ در سکوت بی پایان اما گاهی همراه با صدای جیرجیرک؟
تا حالا شده به آسمون پر ستاره با دقت نگاه کنید؟ زیبا نیست؟ سیاهی با نقطه های روشن. نقطه های که زیبای بی حدشون مسخ میشید. تا حالا به یک سحابی نگاه کردید تا ببینید همین چند نقطه چه تصویر خارقالعادهای خلق کردن؟
درسته که نه درخت داره و نه دریا؛ کویر فقط ماسه داره و آسمونی به تاریکی ظلمت. اما با همه این تفاسیر خود بودن به همراه داره، وقتی زیر نور ستارهها تنهایی در حال پیاده روی هستی و به خودت فکر می کنی بدون هیچ واسطه ای، اون موقع خودتی. زمانی که به دور از همه چی غرق در آرامش داری به خودت و آینده فکر می کنی، اون موقعس که عظمت آن به حیرت وا میداردت.
کویر برای من یعنی آرامش، جای که می تونم به خودم برسم و چی از این بهتر که به خودشناسی برسی.
و در پایان شعر کویر از حسن غفاری امیدوارم که لذت ببرید.
کویر
تشنگی
سر می کشید.
خستگی را
در بسترش
لا لایی می خواند.
سکوت
فریاد می کرد
درگوش رهگذری که خشکیده بود
و هیچ مسافری
بدرقه نخواهد کرد
جدایی
سنگین ترین چهره ی مرگ است
و خداحافظی
تنها واژه ای
که گلویش
می فشارد
و جاری نمی شود
بر زبان
..
کویر
دریا نمی جست
آفتاب تشنه تر بود
و ستاره ای
آسمان
همنشین من است….
اگر میخواهید بیشتر بدانید:
∗ خوشحال میشوم مرا در شبکههای اجتماعی نیز دنبال کنید:
یوتیوب | ویرگول | کانال تلگرام | اینستاگرام
دیدگاهتان را بنویسید