معرفی کتاب مسخ
کتاب مسخ به قلم فرانتس کافکا و ترجمه زیبای صادق هدایت است. داستانی در مورد یک خانواده و اتفاقی که برای پسر جوانشان میافتد. داستانی کوتاه در ۸۰ صفحه اما زیبا و دوست داشتنی.
نثر کتاب به دلیل ترجمه صادق هدایت؛ گاهاً از کلماتی استفاده شده است که امروزه کمتر استفاده میشود اما اینها دلیل نمیشود که شما نیاز به فرهنگ لغت داشته باشید یا متوجه منظور نشوید.
اگر یک روز صبح از خواب بیدار شوید و مشاهده کنید که به پشت خوابیده اید، تنتان مانند زره سخت شده است. و هنگامی که سرتان را بلند میکنید متوجه شکم قهوهای گنبد مانندی میشوید که رویش را رگهایی به شکل کمان، تقسیمبندی کرده است. پاهای که به طرز رقتآوری برای تنهتان نازک است و جلوی چشمهایتان پیچ و تاب میخورد؛ چه حسی پیدا میکردید؟
گرهگوار سامسا یک روز صبح که از خواب بیدار میشود با اینطور صحنهای مواجه میشود. به نظر شما باید چیکار بکند؟ او باید به دفتر تاجر به سر کار برود ولی با این شرایط؟ اصلاً زندگی او چگونه میشود؟ خانوادهاش چه برخوردی با او میکند؟ اگر میخواهید جواب این سوالات و سرنوشت گرهگوار را بدانید؟ پس کتاب مسخ کافکا را مطالعه کنید و از آن لذت ببرید.
در پایان بخشی از کتاب را برای شما بازگو میکنم:
مخصوصاً گردش روی سقف را خیلی دوست داشت؛ که آویزان بشود. این چیز دیگری بود تا اینکه روی کف اتاق راه برود، چون نفسش آزادتر میشد، حرکت نوسانی خفیفی به خودش میداد و از حالت کرختی که آن بالا به گرهگوار دست میداد برایش اتفاق میافتاد که با تعجب، سقف را ول بکند و روی زمین نقش ببندد. اما حالا که بهتر میتوانست از وسایل بدن خود استفاده کند، موفق میشد که این سقوط را بی خطر بکند. خواهرش به زودی متوجه تفریح جدید او شد؛ زیرا جابهجا در طی گذرگاه خود، روی دیوار، آثار چسبی که از او تراوش میکرد میگذشت و گرت به فکرش رسید که گردشهای او را آسان بنماید و اثاثیههایی که جلو دست و پا را میگرفت بخصوص دولابچه و میز، را بیرون ببرد.
برای خرید کتاب مسخ میتوانید از طریق این لینک اقدام کنید.
پس نویس: مسخ کافکا کتاب زیبایی بود که با ترجمه شیرین صادق هدایت آن را در چالش هزار کتاب کلاب کتابخوانی خواندم و لذت بردم.
دیدگاهتان را بنویسید